۱۳۸۹ فروردین ۲۵, چهارشنبه

Rachel Corrie


American peace activist killed by Israeli bulldozer



چیزی مهمتر از دعواهای سیاسی و اقتصادی داخلی

درست در لحظه‌اي كه بولدورز 60 هزار کیلویی كاترپيلار آمريكايي پيكر مطهر يك زن جوان آمريكايي را به جرم دفاع غير خشونت آميز از خانۀ فرزندان مظلوم امت محمد (ص) در فلسطين، به زير مي‌كشيد، من داشتم برای ساخت و سوخت کاترپیلار، خون راشل را به صورت آنلاين در نوشابه‌های خوشگوار کولا مي‌نوشيدم. تو داشتي براي فراهم کردن "شام" فانتا مي‌خريدي، خانم خبرنگارداشت با لوازم آرايشي لورئال، خود را براي مصاحبه آماده مي‌کرد؛ تمتع‌گزاران در مكه مكرمه پپسي سرو مي‌شدند و حزب اللهي‌ها دردمندانه اين فاحعه تراژیک و استراتژیک را با نوكيا به هم تسليت مي‌گفتند.



چکیده ماجرا: یکشنبه 16مارس 2003: راشل کوری دختر آمريكايي 23 ساله، از اهالی شهر المپيا در ايالت واشنگتن، به همراه 8 تن از دوستانش - پنج آمريكايي و سه انگليسي - از اعضاي جنبش جهاني همبستگی با ملت فلسطين (International Solidarity Movement) در محله "السلام" رفح، سعی می‌کنند که از اقدام يک دستگاه بولدوزر نظامی رژيم صهيونيستی، در ويران کردن خانۀ يک فلسطينی، جلوگيری کنند.



راشل در برابر بولدوز مي‌ايستد و از رانننده مي‌خواهد که آن را متوقف سازد. وی پيراهن پرتقالی شبرنگي به تن دارد که از دور هم قابل تشخيص است. اين فعال صلح، با بلندگوی خود با راننده بولدوز صحبت می‌کند. بقيه دوستانش نيز در فاصله 20 تا 15 متری راشل، با فرياد از راننده بولدوزر می‌خواهند كه توقف کند. اما بولدوزر همچنان به سوی راشل حرکت می‌کند، راشل روی يک تل خاک مي‌رود؛



اما بولدوزر به او امان نمي‌دهد و هيولاي آهني 60 هزار كيلويي، پيكر راشل را به زير مي‌كشد، تيغه بولدوزر او را در خاک دفن مي‌كند. در همين زمان دوستان راشل فرياد می‌کشند و به راننده بولدوزر اشاره می‌کنند که توقف کند!

بولدوزر چند متر جلوتر مي‌ايستد. بيل فولاديش را كاملا پايين مي‌آورد و به سمت عقب حرکت مي‌كند تا خوب مطمئن شود كه بدن راشل را درهم شكسته است. پس از اين جنايت هولناك، نظاميان اشغالگر هيچ‌گونه کمکی به راشل نمي‌كنند. چند دقيقه بعد، يک آمبولانس فلسطينی به محل حادثه مي‌رسد و راشل را به بيمارستاني در رفح منتقل مي‌كند. راشل همان جا جان مي‌دهد.



مرگ دلخراش راشل کوری تنها دو روز در برخي رسانه ها منعکس شد. غیر از روزنامه های ایالت واشنگتن عملا هیچ رسانه دیگری در پیگیری این جنایت مخوف، یا مراسم ختم و یادبود او در غزه که با دخالت تانکهای اسرائیلی به هم خورد و یا درباره عبور فخرفروشانه و با استهزاء بولدوزر قاتل از کنار مراسم و مزاحمت نیروهای اسرائیلی برای آمبولانس حامل جنازه راشل و یا درباره مجوز ندادن به والدین او برای سفر به فلسطین، گزارشی منتشر نکرد.



فردای روز شهادت راشل، ارتش اسرائیل نُه غیر نظامی فلسطینی از جمله سه کودک را کشت. این نخستین بار نیست که مردم آمریکا به دست اسرائیلیها تلف میشوند. نیروهای اسرائیلی در نهم مارس 2002 یک زن آمریکایی 21 ساله را در حالی که کودکش را در آغوش داشت به قتل رساندند. او دورگه فلسطینی - آمریکایی بود. نیروهای اسرائیلی در 8 ژوئن1967 به ناو آمریکایی USS Liberty حمله کردند؛ 34 نفر را کشتند و 172 نفر را نیز زخمی کردند. اما گویی اتفاقی نیفتاده است! آنها این واقعه را دفن کردند و در هیچ یک از کتابهای تاریخ یا گزارشهای مربوط به خاورمیانه حتی اشاره ای به آن نرفته است. اسرائیل بعد از چند سال ب سر دواندن و تحقیر آمریکایی‌ها، بالاخره خسارت کمی به خانواده های قربانیان آمریکا پرداخت.



قصه پردازی اسرائیلی ها درباره شهادت مظلومانه راشل کوری: بولدوزر ارتش اسرائیل میخواست خانه هایی را که مأمن تروریستها بود و از طریق تونلهای مخفی، در زیر آنها سلاح و مواد منفجره از مصر به رفح آورده میشد، خراب کند، اما راشل کوری سد راه این عملیات شد. یکی از این خانه ها همان خانه ای است که به ادعای والدین راشل، متعلق به یک پزشک بیگناه است. راشل و رفقای جنبشی اش وظیفه مراقبت از تونلهای زیرزمینی غزه را بر عهده داشتند.
او خود را در موقعیتی قرار داد تا بیرون از میدان دید راننده بولدوزر باشد و براثر این حرکت ناشیانه به زیر شنی سنگین ماشین کشیده شد و جان داد. راشل پیش خود حساب کرده بود اگر راننده متوجه مانع تراشی او در دسترسی به تروریستها بشود، عقب‌نشینی میکند؛ اما در محاسبه اش میدان دید کوچک راننده بولدوزر را حساب نکرده بود.
تام هرندال از دیگر اعضای این جنبش است که در تیراندازیها کشته شد.



راشل چوب حماقت خود را خورد. او برای اشاعه تروریسم فلسطینی و جلوگیری از محافظت اسرائیل از شهروندانش به غزه رفته بود. مجله چپگرای Mother Jones او را یک بیشعور فریبخورده خطرناک دانست. نتایج تحقیقات ارتش اسرائیل اقدام عمدی او به خودکشی را ثابت کرد. جیمز تارانتو، نویسنده وال استریت ژورنال پیشنهاد داده که جایزه «ابله ترین آدم سال» را به راشل کوری برای انگولک کردن یک بیل مکانیکی بزرگ اهدا کنند. اگر این انقلابیون جین پوش و جوجه آپارتمانیهای مارکسیست، در عملیات ضد تروریستی در هر نقطه ای از دنیا به جز اسرائیل مداخله میکردند، قطعاً بیرحمانه تکه تکه می‌شدند.

برایان وود، عضو جنبش همبستگی بین المللی میگوید: "درنوردیدن مرزهای ملی به قصد مبارزه برای زندگی بیگناهانی که در چنگال ستمگران اسیرند" این بزرگترین درسی بود که راشل کوری پس داد. او در روزهای اقامت در رفح، معنای این بند از بیانیه دادگاه جنایتکاران جنگی نورمبرگ (1950) را به خوبی می فهمید که: «انسانها تکالیفی جهانی دارند که مقدم بر تعهدات ملی آنهاست.» و اعتقاد به این اصول وی را تشویق کرد تا جسمش را در راه دفاع از خانه آوارگانی فقیر، مقابلد بولدوزر 60 تنی کاترپیلار آمریکایی قربانی کند.



روایت فتح و شرح ساعت به ساعت واقعه: خبرگزاریها، شبکه های تلویزیونی و مطبوعات آمریکا و اسرائیل طبق روال معمول‌شان خیلی گذرا از کنار آن گذشتند.
اينك روايت شهادت راشل از زبان ژوزف اسميت:
من ژوزف اسمیت هستم؛ 21 ساله و اهل کانزاس از ایالت میسوری آمریکا. دو ماه است که به عضویت جنبش همبستگی بین المللی در آمده، در رفح مستقر شده ام و قصد دارم دو ماه دیگر نیز بمانم. جنبش همبستگی بین المللی(International Solidarity Movement) یکی از تشکلهای حامی مردم فلسطین است که آغوش خود را به روی داوطلبان تمام کشورهای دنیا - که برای مبارزه با اشغالگران قایل به توسل به شیوه های مقاومت بدون خشونت هستند- گشوده است.



روز یکشنبه 16 مارس ۲۰۰۳، از ساعت 11 تا 13؛ ما به دو گروه تقسیم شده بودیم. گروهی را، که سپر انسانی برای محافظت از کارگران چاه آب بودند، به تلسلطان فرستاده بودیم و گروه دوم نیز مراقبت از کارگران برق محله السلام را بر عهده داشتند. این دو منطقه به دلیل نزدیکی به مرز، از هیچ امنیتی برخوردار نیست؛ زیرا تانکهای گشتی اسرائیل به محض رویت فلسطینیها، حتی کارگران غیر نظامی و کودکان در حال بازی را به گلوله می بندند.
از ساعت 13 تا 13:30؛ همقطارانم در محلۀ السلام متوجه عبور دو بولدوزر و یک تانک ارتش اسرائیل از مرز و تعرض به منطقه غیر نظامی فلسطین شدند. آنان به سمت مزارع و بناهای آسیب دیده رفتند و شروع به تخریب آنها کردند. خانه های نزدیک مرز به شدت در معرض تهدید و خطر بودند، بنابراین سه تن از اعضای جنبش روی بام خانه ای ایستادند و دوستان دیگرشان را فراخواندند.
از ساعت 13:30 تا 14؛ من و یکی از آنان به سمت خانه دویدیم. بولدوزرها از پیشروی به سوی خانه ای که بر بامش ایستاده بودیم دست کشیدند؛ برای اختلال در عملیات بولدوزرها به آرامی به سوی‌شان رفتیم و در میدان دیدشان نشستیم. بعد روی بام خانه نیمه مخروبهای که در معرض تهدید بود، ایستادیم. بولدوزر قصد تخریب خانه نیمه مخروبه را داشت؛ دوست اسکاتلندی ام کنار خانه جست و خیز میکرد تا مانع تخریب آنجا شود. راشل و دو همقطار دیگرمان که در کنار چاه آب مراقبت میکردند با یک پلاکارد و بلندگو به ما پیوستند. راشل و آن اسکاتلندی کتهای نارنجی رنگ براق راه راه به تن داشتند.
از ساعت 14 تا 15؛ یک خبرگزاری، سفارتخانه های آمریکا و انگلیس را از رفتار تهاجمی بولدوزرهای ارتش اسرائیل و به خطر افتادن جان شهروندان آمریکایی و انگلیسی باخبر کرد. اما آنها اقدامی نکردند. بولدوزر تقلا میکرد تا آن خانه نیمه مخروبه را فرو بریزد و ما همچنان سد راهش بودیم. ناگهان یک ستون بتونی کنار دوست اسکاتلندی مان فرو ریخت که خوشبختانه آسیبی به او نرسید. از ترس آنکه مبادا اسرائیلیها دو خانه پشت این بنای نیمه مخروبه را هدف بگیرند یک نفر را روی بام خانه ها مستقر کردم و خود نیز بر بام نزدیکترین خانه ایستادم. بولدوزر دیگر میخواست گیاهان مزرعه ها را نابود کند که راشل و دو نفر دیگر سد راهش شدند. راننده برای ترساندن راشل و همراهانش به پیشروی ادامه داد و حتی شروع به شکافتن زمین کرد، خوشبختانه نزدیکی آنها ترمز کرد و آنها آسیبی ندیدند. بعد از ده دقیقه، بولدوزرها به سمت مرز عقب نشستند و کنار تانکهای اسرائیلی رو به خانه ها موضع گرفتند. من روی بام ایستاده بودم. بقیه همقطارانم در حالی که پلاکارد «جنبش همبستگی بین المللی» را بالای سر داشتند در مقابل تجهیزات ارتش جمع شدند و راشل با بلند گو با آنها شروع به صحبت کرد. از دهان سربازان داخل تانک، حرفهای رکیک بیرون می آمد و از ما میخواستند که برویم رد کارمان. چند تیر هشدار به زمین شلیک کردند و گاز اشک آور انداختند که با وزش باد به سمت شرق پراکنده شد. از رویارویی ما با بولدوزرها چند دقیقه ای میگذشت که ناگهان تغییر مسیر داده، به سمت شرق راندند. پنج نفر از همقطاران ما به تعقیب بولدوزر پرداختند. من و یکی دیگر از بام خانه پایین آمدیم. راشل همچنان داشت با بلندگو با سربازان صحبت میکرد. سربازان قصد داشتند او را به تانک نزدیک کنند، ولی راشل به علت رفتار بی نزاکت و تهاجمی آنها، امتناع کرد.
ساعت 15 تا 16؛ از دور دیدیم بولدوزرها دوباره به خاک فلسطین تعرض کرده، شش تن از دوستان ما سعی میکنند جلوی آنها را بگیرند. بنابراین تانک را به حال خود گذاشتیم و به دوستان پیوستیم. در این گیرو دار، یک همکار آمریکایی به نام «ویل» به کپهای از سیم خاردار کوبیده شد.شانس آورد که بولدوزر ترمز کرد و به موقع عقب کشید. لباسش به سیم خاردار گیر کرده بود که به کمک ما خلاص شد. تانک به نزدیکی ما آمد. سربازی سرش را از برجک آن بیرون آورد؛ چشمانش ناگهان گرد شد؛ گویی انتظار نداشت «ویل» را زنده ببیند.
از ساعت 16 تا 16:45؛ روی ساختمانهای مخروبه رفتیم تا نگذاریم بولدوزرها به زمینهای فلسطینی‌ها آسیب برسانند. رانندگان بولدوزرها فحش میدادند، می خندیدند و شکلک درمیآوردند.
از ساعت 16:45 تا 17؛ یکی از اهالی رفح، پزشکی بود که راشل و سایر دوستان ما اغلب در خانه او اقامت میکردند. بولدوزری به سمت خانه او آمد. راشل سر راه نشسته بود. از روی بلندی به خوبی میتوانستیم اطرف‌مان را ببینیم.
راشل کت نارنجی براقی به تن داشت و در فاصله حدود 15 متری بولدوزر روی زمین نشسته بود. در این هنگام، مثل بقیه بچه‌ها، که توانسته بودند بولدوزرها را به عقب نشینی وادار کنند، شروع به جنب و جوش و فریاد کرد. بولدوزر همچنان جلو می آمد و در نزدیکی راشل خاک را زیر و رو میکرد.
تلی از خاک که با بیل بولدوزر کنده شده بود شکل گرفت. اگر همانجا ترمز کرده بود شاید در نهایت پاهای راشل میشکست. اما بولدوزر با پیشروی خود، راشل را به زیر کشید.



به طرف بولدوزر دویدیم. داد و فریاد راه انداختیم. یکی از دوستان با بلندگو فریاد میکشید؛ اما راننده هم چنان بی اعتنایی به داد و فریاد ما، به پیش راند و راشل را کاملاً زیر گرفت. سپس بدون آنکه بیل را بلند کند، دنده عقب گرفت و همینطور که به خط مرزی باز میگشت راشل را روی زمین خرد و خمیر کرد!
چند نفر به طرف راشل دویدند و بی درنگ کمکهای اولیه را شروع کردند.

"بدنش آش و لاش، صورتش پاره پاره و خونین و پوستش کبود شده بود؛ با صدای ضعیف و حلقومی گفت: «کمرم شکست!» دیگر از او چیزی نشنیدیم."

او را به پهلو خواباندیم تا در صورت استفراغ یا خونریزی، خفه نشود. علائم خونریزی مغزی را تشخیص دادیم. سرش را بالا گرفتیم و دائم با او حرف میزدیم تا هوشیاریش حفظ شود.
بولدوزري كه در فاصله 30 متری ما کار میکرد، دست از کار کشید و به سمت مرز عقب نشست و در نزدیکی بولدوزر قاتل توقف کرد. یک تانک به ما نزدیک شد تا اوضاع را بررسی کند. نعره زنان گفتیم بولدوزر از روی دوستم عبور کرده و او می میرد. اما دریغ از کلامی که از دهان سربازان بیرون بیاید! نه کمک کردند و نه سوالی پرسیدند. با بیسیم پیامهایی رد و بدل کردند و بدون عقب نشینی میان دو بولدوزر توقف کردند.


یکی از دوستانم به خانه دکتر دوید تا او را برای کمک بر بالین راشل بیاورد و آمبولانس خبر کند. ما با تلفن‌های همراه خود نمی­توانستیم شماره اورژانس را بگیریم. به سربازان اطلاع دادیم آمبولانس فلسطینی در راه است تا به سویش تیراندازی نکنند.



در ساعت 17 تا 17:30؛ آمبولانس رسید. امدادگران با به خطر انداختن جانشان از آمبولانس بیرون آمدند و برای انتقال راشل دوان‌دوان به نوار مرزی رفتند. ما نیز همچون سپر انسانی نگذاشتیم تیراندازان تانک به امدادگران آسیب برسانند؛ قبلا بارها مرتکب این عمل شده بودند. از بولدوزرها عکس گرفتیم، اما تصویر برداری از راننده به خاطر شیشه های دودی اتاقک بولدوزر ممکن نشد. راشل را به آمبولانس رساندند. چشمانش باز بود و هنوز نفس میکشید. اما آثار درد شدید از سیمایش پیدا بود. چهار نفر از دوستان، راشل را تا بیمارستان «النجار» همراهی کردند.



در ساعت 17:20؛ جسد راشل را که رویش ملافه سفیدی بود از اورژانس خارج کردند، محمد، از دوستان ما و عضو قابل اعتماد جنبش، در حالی که اشک در چشمانش حلقه زده، بغض راه گلویش را بسته بود، گفت: «تمام کرد!»



نمی توانستم مرگ سریع راشل را باور کنم. حیرتزده و مبهوت به دیوار تکیه دادم و ناگهان مانند دیگران بغضم ترکید و شروع به گریه کردم. محمد به یکی از شبکه های تلویزیونی بین المللی این حادثه دلخراش را خبر داده بود.

من و راشل در یک کالج تحصیل میکردیم. اما آشنایی ما دورادور بود. روزی که به من ای میلی ارسال کرد و گفت که قصد دارد یکسره به رفح بیاید. بسیار خوشحال شدم. ملحق شدن عضوی جدید برای مدتی طولانی به ما به خصوص شخصیتی متعهد و ایثارگر چون راشل، تصادفی هیجانانگیز و غيرقابل تصور بود.
راشل به نیت اقامت دو یا چند ماهه به رفح آمد. اما انگیزه و رویای بزرگتری در سر می پروراند: خواهرخواندگی رفح با المپیا در آمریکا! هفت هفته اقامت او در رفح تأثیر شگرفی بر مردم این دیار برجای گذاشت. عده زیادی برای نمایش عمق اندوه خود در تشییع جنازهاش شرکت کردند. کودکان رفح از او خاطرات خوشی به یاد دارند. تنقلات به آنان می داد و گاهی نیز هم بازیشان میشد.



فلسطینیان میگفتند: «تو خارجی بودی، اما حالا از مایی». راشل حدود يک ماه پيش از شهادتش در تظاهرات عمومی کودکان فلسطينی در استان رفح ضد ادامه تجاوزات وحشيانه صهيونيست‌ها بر ضد ملت بی دفاع فلسطين شرکت کرد و در اين تظاهرات پرچم امريکا و رژيم صهيونيستی را به آتش کشيد. وی همچين بوش رئيس جمهور امريکا را يکی از جنايتکاران جنگی قلمداد کرد و خواستار تحويل وی به دادگاه بين المللی جنايتکاران جنگی شد. کودکان مظلوم فلسطين را دوست داشت.
در آن تظاهرات راشل گفت: به خاطر اين در فعاليت‌های کودکان شرکت می‌کنم که آنان در شرايط بسيار سختی زير باران گلوله‌ها و بمب‌ها زندگی می‌کنند. منازل اطرافشان ويران می‌شود و آب آلوده می‌نوشند. و من هر کاری که از دستم برآيد برای اين کودکان مظلوم انجام خواهم داد!
بیانیه پدر و مادر راشل، آقای کوری و خانم سیندی کوری: ما اكنون در حال سوگواري هستيم و تلاش مي‌كنيم جزئيات مربوط به مرگ راشل در نوار غزه را به دست بياوريم. ما فرزندان‌مان را طوري پرورش داديم كه زيبايي‌هاي جامعه جهاني و خانواده را پاس بدارند و افتخار مي‌كنيم كه راشل توانست بر اساس باورهايش زندگي كند.
او سرشار از عشق و احساس وظيفه نسبت به همنوعانش در همه جاي جهان بود. و او جانش را براي دفاع از آنها كه خود بي دفاع هستند گذاشت! راشل از نوار غزه براي ما مي‌نوشت و ما مايليم تجارب او را از زبان خودش در رسانه‌ها منتشر كنيم. 16 مارس با سپاس!


ادوارد سعيد: در طي اقامت کوتاهم در "سياتل" در آنجا شبي با خواهر و والدين "راشل کوري" که هنوز از شوک قتل او توسط بولدوزرهاي اسرائيلي در غزه در 16 مارس ، بيرون نيامده بودند، ملاقات کردم. آقاي کوری به من گفت که او خود بولدوزر مي‌رانده است، البته نه بولدوزر 60 تني کاترپيلار که مخصوص تخريب منازل است، بولدوزری که دختر شجاعش را هنگام جلوگيري از تخريب خانه يک فلسطيني به قتل رساند.

آنها بلافاصله با سناتورهاي انتخابي‌شان، پتي موري و مري کانت ول، که هر دو دموکرات هستند تماس گرفته و ماجراي قتل دخترشان را تعريف کردند و عکس العمل‌هاي قابل پيش بيني مثل ابراز انزجار، شوک، خشم و قول براي رسيدگي به ماجرا نيز دريافت کردند. دو سناتور پس از بازگشت به واشنگتن ديگر با خانواده کوري تماس نگرفته و هيچ‌گونه رسيدگي انجام نشد. حرکت اين دختر جوان، بسیار شجاعانه و ارزشمند است!

زمان زیادی از مرگ راشل کوری میگذرد و هرگز فعالیتی شایسته تقدیر شجاعت او صورت نگرفته است .

"وَ ما لَكُمْ لا تُقاتِلُونَ في‏ سَبيلِ اللَّهِ وَ الْمُسْتَضْعَفينَ مِنَ الرِّجالِ وَ النِّساءِ وَ الْوِلْدانِ الَّذينَ يَقُولُونَ رَبَّنا أَخْرِجْنا مِنْ هذِهِ الْقَرْيَةِ الظَّالِمِ أَهْلُها وَ اجْعَلْ لَنا مِنْ لَدُنْكَ وَلِيًّا وَ اجْعَلْ لَنا مِنْ لَدُنْكَ نَصيرا" نساء ۷۵.
"شما را چه شده است كه در راه خدا به مقاتله برنمي‌خيزيد؟ در حاليكه مردان و زنان و كودكان بيچاره و مستضعف صدا مي‌زنند: پرودگارا! ما را از اين قريه‌اي كه اهلش ظالم است نجات بده! و برايمان از طرف خودت وليّي قرار بده و برايمان از طرف خودت ياريگري قرار بده."




هیچ نظری موجود نیست: